خاطرات یک سرباز



آقا من چندین سال پیش حوزه علمیه پذیرش شدم و رفتم اما اونجا به علت اختلافاتی که بین من و مدیر حوزه پیش اومد و درس نخوندم اخراج شدم اومدم خونه از خونه زخم زبون ها شروع شد تیکه های بیرون و آقا از لحاض روحی به شدت شکسته شدم طوری که دو سال خونه نشین شدم (آها یه چیز بگم قبل از اینکه خونه نشین بشم واحد مانده های مدرسه رو گذروندم به جز دو درس علمی چون رشته من کاردانش بود و شهر من اون درس هارو برگزار نمیکرد)خلاصه  فشار روحی اخراج از حوزه و حرف و چاقیم هم دیگه رو گرفتن توی این دو سال خونه نشنیم ۴۵ کیلو لاغرکردم و وضعیت روحیم خوب شد کم کم به فکر بیرون رفتن افتادم رفتم بیرون و کم کم رفتم مرکز استان واسه چند تا درس های موندم ثبت نام کردم توی آموزشگاه فنی و حرفه ای کلاس ها رو هم نصفه رفتم اما اما متوجه شدم که سربازم غیبت هم خوردم حالا اونو ول کردم میخوام برم خدمت دارم مدارکم رو تکمیل میکنم که بفرستم منتظر پست های بعدی باشد(بدبخت تر از من ندید)


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها